استاد ترانه سرایی ، منتقد جسور اجتماعی با زبانی تلخ و کنایه آلود و پیشوای نسل ناراضی جامعه . او متولد شد با ماری که بالای سر او چنبره زده بود و گردبادی که در حال وزیدن بود .باید درک کنید حقیقت موسیقی یا حقیقت اسطوره ها را که با قدرت جادویی بی انتها در او ریشه دوانده است و با تن پوشی از طلا از درون ترانه هایی تجلی می یابد که کانون خروشان انقلاب موسیقی پاپ در نیمه دوم همان قرنی بود که این نوع موسیقی در حال شکل گرفتن بود . باب دیلان نمی توانست برای دگرگون ساختن موسیقی منتظر بماند. نمیتوانست تنها بخشی از دگرگونی باشد . او به خودی خود یک دگرگونی بود . مار و گردباد ! باید بدانید که اگر بطور اتفاقی به این ترانه ها گوش دل سپرده باشید ، از میان آن پاسخی را که با وزش باد بگوش میرسد ، درک خواهید کرد ، همه سنگ شده اند . آنها کارت پستال های اعدام را میفروشند و تو باید در زمانی که همه خارج از حیطه قانون زندگی میکنند شرافتمندانه زندگی کنی و زمانیکه دقیق تر و نزدیک تر گوش فرا میدهی ، در می یابی که جاده را تا آنجا در نوردیده ایم که چرخ ها از جا درآمده و سوخته اند و در می یابی شکوه و جلالی را که هرگز به تصویر کشیده نشد و اینکه هیچکس بلوز Blues را  مثل  willie McTell نابینا نمینوازد . 

 

آنها افسانه ها و حقایقی هستند که در امتداد ترانه در گذرند و بدل به بخشی از واژگان فرهنگی و اسطوره جاری آمریکا میگردند . صد ها ترانه ، 43 آلبوم ، فروش افزون بر پنجاه و هفت میلیون نسخه از آلبوم ها، زنجیره ای از رویاهای آمریکایی که بود و دیگر نیست ! در ابتدا موسیقی مردمی بود و اصالتی عمیق از کوه ها و رود ها و آسفالت بزرگراه 61  و ریتم و بلوز و راک اند رول و سرود های مذهبی کلیسای جنگ های دور دست و نواهایی که هنگام غسل تعمید در ریورساید کالیفرنیا بگوش می رسید . 

 

باب دیلان تمام اینها را گردهم آورد و با کلمات خود اینها را در هم آمیخت  . قبل از اوتنها بابی وینتون چنین کرده بود . خوب نبود ، واقعا خوب نبود . در حد و اندازه دیلان نبود . اما زمانیکه دیلان برای اولین بار قدم به نیویورک گذارد ، موسیقی راک ، پیشوای خود الویس پریسلی را در زنجیره ای از فیلم های موزیکال از دست داده بود .  چاک بری ، لیتل ریچارد ، جانی کش ، کارل پرکینر ، سام کوک و جکی ویلسون ، تمام آن پیشگامانی که دیلان به آنها عشق میورزید و در مدرسه راک اندرول الگوی او بودند ، با ورود جوانان خوش آب و رنگ و شسته و رفته از دور خارج شده بودند . موسیقی عاری از ویژگی های خاص شده بود و تنها بقایای موسیقی دوران آیزنهاور به گوش می رسید . راک اندرول بذر مرگ بر دل های غفلت زده  و آسوده طلب آمریکاییان پاشیده بود .

 

در دوران کهولت Kennedy هنگامی که جهان در التهاب بسر میبرد ، به ناگاه موسیقی شکلی دل انگیز و پر احساس بخود گرفت . جاز قدرتی دوباره یافت ، اما جاز موسیقی بزرگسالان بود و تاثیری بسزا روی افکار آنان داشت. هر کسی که میخواست به آهنگی گوش فرا دهد و چیزی فراتر از یک لذت آنی از آن گیرد ، 

 

رو به موسیقی فولک آورد از این رو باب دیلان بچه راک اند رول که به تازگی در دانشگاه مینه سوتا ثبت نام کرده بود و به موسیقی ودی گاتری گوش میدادد علم موسیقی فولک را برافراشت و بار سفر به نیویورک بست و در دهکده گرینویچ رحل اقامت گزید و تا می توانست به اجرای برنامه های مختلف پرداخت .طی دو سال زیر و بم موسیقی فولک را بدست گرفت سپس به ناگاه آن ر رها کرد !

 

و آنگاه جنجال ، مقاومت و انقلابی عظیم در موسیقی راک اند رول ایجاد کرد که تماشاگران و مخاطبان کوته فکر را یارای شنیدن آن نبود، آنچه که موسیقی اعتراض را به میثاقی بی بدیل و پیمانی بی نظیر بدل می ساخت ، بی پیرایگی ، گستاخی و آمیزه ای از هیجان و انتظار بود . زمانی که باب دیلان در مقابل راک نوازان قرار گرفت و مورد تمسخر آنها واقع شد هرگز در مقابل استحضاء آنان احساس ضعف نکرد تا زمانی که ترانه هایی مانند ROW DESOLATION   و LIKE A ROLLIGSTONE  ذهن نسل جدید را به خود معطوف ساخت و این باور را در اذهان آنان زنده کرد که موسیقی راک میتواند به اندازه یک رمان یا یک شعر ، صریح ، انسانی و پر شور باشد . نوعی از موسیقی که در عین شور آفرینی سرگرم کننده نیز باشد .

 

دیلان بزودی به یک خواننده مطرح بدل شد . او یک جادوگر بود هر آنچه که می خواند یا میگفت و یا می پوشید جذابیتی عمیق در او ایجاد می کرد که پیشرفت وی را در عالم موسیقی استوارتر می ساخت . و اینجا بود که موسیقی برای دسته ای از مردم اهمیتی ویژه داشت . اهمیتی شگفت انگیز و پاسخ دیلان در نهایت خرد بود : سکوت ! بعد از تصادف با موتور سیکلت در سال 1966 او فرصتی دوباره یافت تا آثار جدیدی را خلق کند آثاری بس عرفانی و ژرف اندیشانه . شمار حیرت انگیزی از تحولات پدید آمد اما دیلان در یک امر پا برجا باقی ماند : هرگز از  خلق آثار موسیقیایی عظیم دست بر نداشت . عکس العمل وی پس از دریافت جایزه گرمی در سال 91 بدلیل یک عمر فعالیت هنری این جملات بود: 

 

خوب پدرم هیچ گاه مرا زیاد تنها نمی گذاشت می دانید که او مرد ساده ای بود . اما آنچه به من گفت مهم بود او گفت پسرم تو ممکن است در این دنیا آنقدر  به فساد کشیده شوی که پدر و مادرت تو را ترک کرده و از تو دوری کنند و اگر این اتفاق بیفتد بدان که خداوند آنقدر توانایی و استعداد در تو نهاده که به اصلاح راه بپردازی .

 

آلبوم رمان عقل باخته TIME OUT OF MIND شاهکار باب دیلان است . عظیم ترین اثر وی پس از خلق BLOOD ON THE TRACKS در 20سال قبل . دیلان قبل از خلق آخرین اثر خود با مرگ نیز دست و پنجه نرم کرد و مدتی را در بیمارستان سپری کرد و این یک هشدار بود : زمان میگذرد . زمان عقل باخته بار دیگر دیلان را به کانون گرم زندگی و موسیقی باز گردانند 

 

آخرین اثر او گویی خواب چندین ساله را از سر علاقه مندان او پراند در حقیقت مثل همیشه تنها او بود که با چشمانی باز به انتظار نشسته بود و این پیامی بود برای ما که باید همیشه و هنوز گوش فرا دهیم .

 

تولد : 24 مه 1941 در دولوت ایالت مینه سوتا با نام اصلی رابرت آلن زیمرمن

 

1961 : اقامت در نیویورک 

 

1963 : سرودن شعر ضد جنگ BLOWIN IN THE WIND 

 

1964-1966 : اجرای ترانه های کلاسیک فولک بنام های THE TIMES THEY ARE A CHANGIN , BLONDE ON BLONDE

 

1989 : ثبت نام وی در تالار مشاهیر راک اند رول

 

1991 : دریافت جایزه گرمی آوارد بخاطر یک عمر فعالیت هنری

 

1998 : دریافت جایزه گرمی آوارد بخاطر ترانه زمان عقل باخنه

 

2000 : دریافت اسکار بهترین ترانه فیلم